هدی/ رستمی را کمی می شناسم،کشته مرده اش نیستم،اما مدتهاست فالوورش هستم.دارد توی بخشی از رویایم
زندگی میکند که من به هزار و یک دلیل معنی دار و بی معنی نتوانستم اینطور زندگی کنم. در روزگاری که اکثریت بلد نبودند و نیستند که از اینستاگرم چگونه استفاده کنند و دنبال کو ن کارداشیان و چاک سینه ی خاله ها گشت می زدند و با چهارتا پیزوری لا س می زدند و جهاز دخترعمه سکینه و توله ی داداش میتی شان را لایک می کردند و یا با کپشن های مکش مرگ ما،خودشان را سرحلقه ی رندان عالم جا میزدند و یارگیری می کردند.این آدم، دنبال سفر با آن حال و هوای اکتشافی و ماجراجویانه اش بود و یادآوری میکرد سفر می تواند شخصیت داشته باشد و همیشه معنی برنامه کردن نمی دهد، که این هم راهی برای شناخت خود و این جهان به احتمال قوی بدرد نخور است.خب چه کنیم که زندگی عادلانه نیست و یک بابایی بر خلاف بخت سیاه ما تا خرخره توی رفاه است و از قضا بلد است چطور از آن بهره ی کافی ببرد؟ چه کنیم که دنیا آن روی بی عصمتش را به بعضی ها هرگز نشان نمی دهد و هر چه با آنها چیک تو چیک است با ما سفت بازی در می آورد؟چرا نمی توانیم وجود آدم هایی که برخلاف آموزگاران قرمساق توهم و جویندگان نخود سیاه در عالم بالا و یاس فروشان سعی دارند صورت قشنگ و ملیح زندگی را یادمان بندازند تحمل کنیم.چرا یادمان می رود در این سرزمین همه داریم از شش جهت بازی می خوریم و دور خودمان فِر می خوریم و اگر تخمش را داشتیم باید چنگ و دندانمان را نشان اصل کاری می دادیم.گرچه بعید نیست اصلا معنی هم داشته باشند ولی دادخواهی و حق طلبی و مطالبه گری فکر نمی کنم حمله کردن به امثال این آدم باشد.اما چه کنیم که متاسفانه
تاکسی خالی همیشه
زیاد بوق می زند. شیر،شغال،پلنگی که نشان یار بود...
ادامه مطلبما را در سایت شیر،شغال،پلنگی که نشان یار بود دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : packo بازدید : 79 تاريخ : سه شنبه 21 تير 1401 ساعت: 17:53